موضوع تازهاي نيست، تفاوت بين زنان و مردان در ابتلا به اختلالها و مشكلات سلامت روان يا دريافت تشخيصهاي متفاوت براي گروههاي جنسي متفاوت از طرف روانپزشكان و روانشناسان، به اندازه عمر اين علوم قدمت دارد. با اين حال هر از چندي تحقيقات تازهاي با محوريت تفاوت جنسيت در دريافت تشخيصهاي مربوط به سلامت روان، نو به نو مطرح ميشود تا به اين مساله تاكيد شود كه زنها و مردها هم در ابتلا به مشكلات سلامت روان و هم در دريافت تشخيصهاي مربوط به سلامت روان با يكديگر متفاوت هستند.
يكي از مهمترين تحقيقاتي كه ميتوان در اين موضوع به آن اشاره كرد، تحقيقي است مربوط به بيش از بيست سال پيش كه در ژورنال ابنورمال سايكولوژي منتشر شده است، طبق نتايج اين تحقيق، زنان در تماس با روانپزشكان و روانشناسان، بيشتر تشخيص بيماريهاي طيف اضطراب و افسردگي را دريافت ميكنند در حالي كه مردان بيشتر با تشخيص اختلالهاي مصرف و سوءمصرف و همين طور اختلالهاي ضد اجتماعي رو به رو ميشوند.
مطالعه مربوط به سال 2002، ادعا ميكند كه زنان مبتلا به اختلالات اضطرابي بيشتر احتمال دارد احساسات را دروني كنند كه معمولا منجر به گوشهگيري، تنهايي و افسردگي ميشود. از سوي ديگر، مردان بيشتر احتمال دارد احساسات را بروز بدهند كه منجر به رفتارهاي پرخاشگرانه، تكانشي، اجباري و ناسازگار ميشود. محققان اين پژوهش ميگويند تفاوت بين زن و مرد از آنجا ناشي ميشود كه زنان بيشتر تمايل دارند احساسات خود را دروني و از بروز دادن آنها خودداري كنند در حالي كه مردان بيشتر تمايل دارند احساسات خود را بروز و آنها را به ديگران نمايش بدهند، منتها نه با حرف زدن و گريه و خنده، بلكه با رفتارهاي تكانشي، سوءمصرف و انواع و اقسام درگير شدن با ديگران، شامل درگيريهاي محل كار، پرخاشگري، نزاع خياباني، خشونت خانگي و ... .
محققان دادههاي جمعآوريشده در سالهاي 2001 و 2002 توسط يك نظرسنجي موسسه ملي بهداشت امريكا از 43093 ساكن 18 سال و بالاتر را بررسي كردهاند و به اين نتيجه رسيدند كه نتايج تحقيقات قبلي كه ادعا كرده بود زنان بيشتر از مردان از افسردگي رنج ميبرند تاييد ميشود، زيرا «زنان بيشتر از مردان نشخوار فكري ميكنند و بهجاي درگير شدن در حل فعالتر مشكل، بهطور مكرر بر احساسات و مشكلات منفي خود تمركز ميكنند».
دادههاي آماري تقريبا در تمام دنيا نشان ميدهد كه زنان و مردان در مراجعه به مراكز دريافت خدمات سلامت روان با يكديگر متفاوت هستند. مردان كمتر از زنان با كارشناسان بهداشت روان مشورت ميكنند. وقتي صحبت از مراقبتهاي عمومي به ميان ميآيد، نابرابريهاي جنسيتي آشكارتر است، اما وقتي صحبت از مراقبتهاي تخصصي يا بستري در بيمارستان پيش ميآيد، اين نابرابريها محو ميشوند. اين تفاوت در استفاده از مراقبتهاي بهداشت رواني بين مردان و زنان را نميتوان با كمبود نياز توضيح داد. ماجرا اين نيست كه زنان نياز بيشتري به خدمات روان دارند در حالي كه مردان نياز كمتري را تجربه ميكنند، ماجرا بيشتر شبيه اين است كه مردان به جاي حرف زدن دست به عمل ميزنند در صورتي كه زنان مايل هستند بيشتر با ديگران در مورد مشكلاتشان صحبت كنند.
تفاوت در سلامت روان بين جنسيت ها
شيوع افسردگي و اختلالات خوردن در دوران نوجواني در دختران نوجوان بيشتر از پسران است. پسران نوجوان بيشتر از دختران در معرض مشكلات بروز خشم، رفتارهاي پرخطر و خودكشي هستند. از نظر آماري، دخترها در مواجهه با مشكلات نوجواني بيشتر در خود فرو ميروند و گوشهگيري ميكنند در صورتي كه پسرها بيشتر از خانه خارج ميشوند، رفتارهاي پرخطر انجام ميدهند، دست به خشونت ميزنند و مصرف مواد مخدر و الكل و مانند آن را امتحان ميكنند.
زنان در بزرگسالي فراواني بيشتري از افسردگي و اضطراب دارند، در حالي كه مردان از اختلالات مصرف مواد و رفتارهاي ضد اجتماعي بروز ميدهند. زنان همچنين به دليل عوامل ژنتيكي و بيولوژيكي بيشتر درگير اختلالات افسردگي و اضطراب ميشوند.
برخي مطالعات نشان دادهاند كه نوسانات خلقي با تغييرات هورموني در طول چرخه قاعدگي مرتبط است. تاثير متقابل عوامل رواني، اجتماعي و هورموني منجر به افزايش خطر افسردگي دوران بارداري و پس از زايمان ميشود. زنان همچنين ممكن است در نتيجه مسائل مربوط به سلامت باروري با اضطراب و اختلالات رواني قابل توجهي روبهرو شوند. ناباروري و هيستركتومي با افزايش خطر اختلالات عاطفي/عصبي در زنان مرتبط است. علاوه بر اين تحقيقات نشان ميدهد در بزرگسالان مبتلا به مشكلات كنترل مثانه، اختلالي كه در زنان مسن از مردان مسن شايعتر است، پريشاني رواني و نشانههاي افسردگي بيشتري را نشان دادند.
اما چرا زن و مرد در تجربه مشكلات مربوط به سلامت روان اين همه تفاوت دارند؟
بر اساس ديدگاههاي ساختگرايي اجتماعي، تفاوتهاي جنسيتي در فرد وجود ندارد، بلكه بهطور فعال در تعاملات اجتماعي (باز) توليد ميشود. مردان و زنان به دليل ايدههاي فرهنگي زنانگي و مردانگي، نه به دليل هويت، نقشها يا ويژگيهاي روانشناختي، از يكديگر متفاوت ميشوند و به شيوههاي متفاوتي رفتار ميكنند.
مردم عقايد مشابهي در مورد اينكه چه رفتاري براي مردان و زنان قابل قبول است، دارند و پيوسته درگير ايجاد درك تفاوت جنسيتي در طول برخوردهاي اجتماعي هستند. تفاوتهاي جنسيتي در ادراك پريشاني و الگوهاي جستوجوي مراقبتهاي بهداشتي از فردي به فرد ديگر متفاوت است. بسياري از مطالعات در ايالات متحده نشان ميدهد كه زنان به نسبت مردان درجات بالاتري از پريشاني گزارش ميكنند و در شرايط يكسان با مردان، بيشتر ممكن است كه درگير اختلالهاي عاطفي يا تجربه عميقتر نشانگان بيماريهاي مربوط با سلامت روان باشند.
حرف زدن از احساسات، مراقبتهاي بهداشتي از باقي اعضاي خانواده يا گروه دوستان و درخواست كمك از ديگران، همگي به عنوان ويژگيهاي زنانه در نظر گرفته ميشوند. در حالي كه جامعه اين طور تلقين ميكند كه انتظار ميرود مردان از نظر عاطفي پايدار باشند و رفتاري قوي، مستقل و متكي به خود داشته باشند. در نتيجه مردان تشويق ميشوند تا با پنهانكردن نيازهاي بهداشتي خود و امتناع از مراجعه به متخصصان سلامت روان، براي انطباق با نقش مردانه اجتماعي، خود را در تقابل با زنان تعريف كنند. مردان ممكن است به دليل اين تعارض نقش جنسيتي در جستوجوي كمك حرفهاي مردد باشند و اگر هم زماني احساس كنند كه ناچار هستند به متخصصان حوزه سلامت روان مراجعه كنند، آن را بيشتر شبيه يك ننگ يا رفتار دون شأن خودشان درك كرده و از حرف زدن در مورد آن خودداري ميكنند. مردان بيشتر از زنان ترجيح ميدهند كه به تنهايي با مشكلات ناشي از مسائل مربوط به بهداشت روان مقابله كنند. وقتي هم كه تصميم ميگيرند به دنبال كمك حرفهاي باشند، تمايل دارند راهحل سريع و آسان را انتخاب كنند. در نتيجه مردان در هنگام تجربه ناخشنوديهاي مربوط به بهداشت روان بيشتر تمايل دارند كه به روانپزشك مراجعه كنند، در صورتي كه زنان مراجعه به روانشناس يا درمانهاي مبتني به گفتوگو را ترجيح ميدهند.
در كلينيكها و مراكز تحقيقاتي ايران چه خبر است؟
دكتر ساناز جعفرزاده، روانپزشك و روان درمانگر تحليلي در اين مورد ميگويد: « در حوزه سلامت روان جامعه ايران هم مثل باقي دنياست، افسردگي و اضطراب در زنها بيشتر است، اما نشانگان رفتارهاي مربوط به سوءمصرف مواد بيشتر در مردان ديده ميشود، پرخاشگري هم بيشتر در بين مردان ديده ميشود. براي اينكه بسنجيم كه از نظر مراجعه براي دريافت خدمات سلامت روان وضعيت جامعه ايران چگونه است به نظر من مهم است كه بين مراجعه در كلينيكهاي خصوصي و مراجعه در كلينيكهاي عمومي تفاوت قائل شويم. براي من كه در بيمارستان دولتي كار كردهام اين مساله كاملا مشهود است كه در بين مردم طبقه متوسط و فقير يعني ميانگين جامعه كه براي دريافت خدمات به بيمارستانهاي دولتي مراجعه ميكند زنان بيشتر براي درمان مراجعه ميكنند. همين طور اين مساله هم در كلينيكهاي دولتي و هم در كلينيكهاي خصوصي مشهود است كه مردان وقتي براي دريافت خدمات سلامت روان مراجعه ميكنند معمولا از طرف زنان تشويق شدهاند و همين طور اغلب همراه زنان براي دريافت خدمات سلامت روان مراجعه ميكنند. بسيار كم پيش ميآيد كه مردان خودشان تصميم بگيرند كه براي درمان مراجعه كنند يا اينكه بدون اينكه از طرف كسي هل داده شوند به فكر درمان بيفتند. هرچند در طبقات بالاتر ممكن است رويههايي غير از اين ديده شود و در مطبها ممكن است رويه متفاوتي وجود داشته باشد، اما حتي در مطبهاي خصوصي هم اين مساله صادق است كه زنان بيشتر به درمان تحليلي مراجعه ميكنند. مردان بيشتر نگران داغ ننگ مراجعه براي دريافت خدمات سلامت روان هستند و به همين دليل يا كمتر مراجعه ميكنند يا كمتر در مورد آن حرف ميزنند. اين مساله باعث ميشود كه اين تصور پيش بيايد كه نگراني در مورد سلامت روان امري زنانه است، اما همه گيرشناسيها به ما نشان ميدهند كه از نظر توزيعي تفاوت چنداني بين مرد و زن در مورد ابتلا به مشكلات سلامت روان وجود ندارد هر چند ممكن است زنان و مردان سمپتومهاي متفاوتي را مطرح و با مشكلات متفاوتي براي درمان يا به متخصصهاي متفاوتي در حوزه سلامت روان مراجعه كنند. جامعه مردسالار خيلي موافق اين نيست كه مردان ضعف نشان بدهند و نياز به كمك را ابراز كنند به همين دليل مردان بيشتر نگران مراجعه و دريافت كمك هستند. به نظر ميآيد درك مردان اين است كه امكانات آنها براي درخواست كمك و همين طور دريافت كمك از زنان كمتر است، نگراني آنها بيشتر و مراجعه آنها كمتر است اما اين به آن معني نيست كه الزاما از نظر ميزان ابتلا به مشكلات سلامت روان اوضاع بهتري داشته باشند. »
دكتر ساناز حلمي، روانپزشك و رواندرمانگر هم در اين مورد ميگويد: « به نظر من تفاوت بين زن و مرد در مراجعه به خدمات سلامت روان تفاوت پيش فرض گرفته شده نيست. من بر اساس تجربهام دريافتهام كه مردان بيشتر به دلايلي غير شخصي به درمان مراجعه ميكنند، دليل مراجعه آنها اغلب بيرون از خودشان است. مساله آنها يا خيانت است يا ورشكستي است يا مهاجرت و ...، گاهي هم وقتي به زوجدرماني مراجعه ميكنند از طرف زوج درمانگران به درمان شخصي ارجاع ميشوند. همين طور است وقتي كودكانشان را براي درمان ميبرند و از طرف درمانگر كودكانشان توصيه ميشوند يا به درمانگر شخصي ارجاع داده ميشوند. اين تفاوت هم بين زن و مرد شايع است كه وقتي در زوجدرماني هستند يا وقتي بچههايشان براي درمان مراجعه كردهاند و درمانگران كودكان آنها توصيه كردهاند كه پدر و مادر هر كدام جداگانه براي درمان مراجعه كنند زنها معمولا بيشتر از مردان تمايل دارند و بيشتر از مردان پيگير هستند و به نسبت مردان به سرعت بيشتري براي درمان فردي مراجعه ميكنند در صورتي كه مقاومت مردان براي دريافت خدمات سلامت روان بيشتر است. گاهي مردان به دليل توصيه شريك زندگيشان يا به دليل اينكه ميخواهند آماده ازدواج شوند و نامزدشان از آنها خواسته است كه به درمان فردي مراجعه كنند براي درمان مراجعه ميكنند و خيلي كم پيش ميآيد كه مردان در پاسخ به اين سوال كه چرا به درمان روانشناختي مراجعه كردهايد، بگويد كه خودم فكر كردم كه به اين درمان نياز دارم. اغلب اين طور است كه با توصيه ديگري براي درمان مراجعه ميكند.»
خانم حلمي همچنين توضيح ميدهد كه « بين زنان و مردان از نظر شكايتها و رفتاري كه در مواجهه با خدمات سلامت روان انجام ميدهند هم تفاوتهايي وجود دارد. زنها معمولا بيشتر از احساسات خودشان آگاه هستند و زودتر و با مقاومت كمتر براي دريافت خدمات سلامت روان مراجعه ميكنند همين طور زنها بيشتر در مورد خودشان حرف ميزنند در حالي كه مردها بيشتر در مورد ديگران حرف ميزنند. زنها معمولا راحتتر ميگويند كه خودشان چه اشكالات و ناراحتيهايي را تجربه ميكنند در صورتي كه مردها بيشتر اشكالات را در بيرون از خودشان ميبينند. اين دادهها كه ميگويد مردان پرخاش بيشتري نسبت به جهان بيرون از خودشان و گاهي نسبت به خودشان دارند هم در تجربه من صادق بوده است. از طرف ديگر زنان بيشتر مايل هستند كه چيزها را به درون خودشان نسبت بدهند و خودشان را كنترل كنند بنا بر اين زنان با شكايتهاي اضطراب و افسردگي بيشتر مراجعه ميكنند تا مردان. همين طور تجربه من نشان ميدهد كه مردان راحتتر از زنان با دارو كنار ميآيند در صورتي كه زنان اندكي مقاومت بيشتري به دارو نشان ميدهند. »
دكتر شهاب شيرخدا، روانپزشك معتقد است در مورد پراكندگي جنسيتي مشكلات سلامت روان بايد به اين مساله توجه داشت كه « اختلالات شخصيت از ساير اختلالهاي روانپزشكي جداست. تعداد قابل ملاحظهاي از مقالهها كه به موضوع اختلال شخصيت ميپردازند، شخصيت ضد اجتماعي را در مردان بيشتر از زنان گزارش كرده است كه اين شخصيت با بروز رفتارهاي پرخاشگرانه و همين طور با شكستن قوانين نسبت دارد. در شخصيت مرزي مشكلات هويت و تكانهاي بودن و نوسان خلق بيشتر گزارش ميشود و عمده پژوهشها اين نوع اختلال شخصيت را در زنان بيشتر گزارش ميكنند. اكثر منابع روانپزشكي به اين مساله اشاره ميكنند كه اخلالهاي خلق مثل افسردگي و اضطراب در زنان بيشتر ديده ميشود. در ايران هم تقريبا دادهها همين مساله را تاييد ميكنند. در مورد مراجعه به درمان روانشناختي ميتوان اين مساله را تاييد كرد بهطور كلي زنها بيشتر براي درمان مراجعه ميكنند تا مردان. علتهاي مختلفي هم براي اين مساله وجود دارد و مهمترين علت اين است كه در جوامع سنتي و مردسالار نقشهاي متفاوتي براي زنان و مردان تعريف ميشود كه مردان را از حرف زدن در مورد احساسات خودشان منع ميكند. بهطور سنتي انگارههاي مردسالارانه حرف زدن از احساسات را با ضعف و بيقدرتي يكي ميگيرد و مردان مايل نيستند با اين تصوير درآميخته شوند و به همين دليل براي مراجعه جهت دريافت خدمات سلامت روان محدوديتهاي بيشتري احساس ميكنند. از طرفي تصوير مردانگي كه با قدرت و كنترل و استقلال گره خورده در صورتي كه داشتن مسائل روانشناختي به نوعي به ضعف گره خورده است و مردان از اينكه ابراز ضعف كنند، خودداري ميكنند، در صورتي كه زنان در اين مورد احساس محدوديت كمتري دارند. همينطور اين نگاه وجود دارد كه مشكلات روانشناختي ناشي از ضعف شخصيت است و در نتيجه مردان كمتر مايل به ابراز آن هستند. محدود كردن مردان براي حرف زدن در مورد احساسات هم موضوع ديگري است كه باعث ميشود مردان هم احساسات خود را كمتر بشناسند و هم كمتر درمورد آنها حرف بزنند. به نظر ميرسد جوامع مردسالار تلاش ميكنند نه تنها مشكلات سلامت روان را بلكه مراجعه براي دريافت خدمات سلامت روان را هم امري زنانه توصيف كنند. همه گيرشناسي مشكلات سلامت روان علاوه بر جنسيت به عوامل بسيار زياد ديگري از جمله عوامل اجتماعي بستگي دارد و اينكه جامعه به زنان اجازه ميدهد كه بيشتر خودشان را ابراز كنند و در مورد احساسات حرف بزنند منجر به اين مساله ميشود كه بروز اضطراب و افسردگي بيشتر در بين زنان ديده شود در حالي كه رفتارهاي نمايش خشونت بيشتر در بين مردان ديده ميشود. از اين هم ميتوان يك گام پيشتر گذاشت و گفت كه انگار مراجعه براي دريافت درمان هم در حال تبديل شدن به امري زنانه است كه در نهايت به ضرر سلامت عمومي جامعه تمام خواهد شد.»
علاوه بر اينكه به نظر ميرسد برخي مشكلات سلامت روان در زنان بيشتر از مردان مورد اشاره قرار ميگيرد خوب است به اين مساله توجه داشته باشيم كه تحقيقات متعددي نشان ميدهند مردان نسبت به زنان تمايل كمتري دارند كه ارزش رواندرماني را تصديق كنند و به آن صحه بگذارند. مردان بيشتر تمايل دارند مداخلههاي واقعي مانند مصرف برخي چيزها از جمله داروها را دليل افزايش آرامش خود توصيف كنند در صورتي كه زنان به همراهي با ديگران و حرف زدن با ديگران براي دستيابي به آرامش و سلامتي تاكيد بيشتري دارند.
ميل به اينكه برخي بيماريها و درمانها را زنانه و برخي را مردانه در نظر بگيريم ميلي ناشي از نياز به تفكيك بين دو جنس و همين طور تثبيت قدرت و نقشهاي جنسيتي موجود جامعه است. اين مساله كه هر كسي كه بدن دارد احساساتي را تجربه ميكند و اين احساسات ميتواند گاهي به قدري موجب ناخوشي خاطر شود كه به سمت ايجاد اختلال در زندگي روزمره حركت كند غير قابل انكار است. ساختن اين تصوير كه برخي حق دارند دچار اين اختلالها بشوند و برخي حق ندارند چنين اختلالهايي را ابراز كنند در جهت تثبيت وضع موجود و همين طور ظلمي مبتني بر جنسيت است.